فرهنگ امروز/ نوا توکلیمهر. شهرساز:
«صبح یکشنبه بود و پییر دُپُن بدون هیچ دشواری از طریق بزرگراه آ-١١ به پاریس رسید. برای ورود به بزرگراه معطل نشد. در باجه عوارض دوردان با کارت اعتباریاش عوارض را پرداخت، پاریس را از طریق بزرگراه مربندی دور زد و به فرودگاه رسید. ماشیناش را در زیرزمین دوم پارک کرد، کارت پارکینگ را در کیف بغلیاش گذاشت و با شتاب به سوی باجههای ایرفرانس رفت. چمدانش را تحویل داد (درست ٢٠ کیلو بار داشت) و احساس آسودگی کرد. کارت سوارشدن به هواپیما را هم دریافت کرده بود. حالا دیگر وضعیت او رسما ثبت شده بود و کاری نداشت جز اینکه در انتظار ادامه ماجرا بماند. داشت این احساس آزادی را مزمزه میکرد؛ فرودگاه رواسی! اینک من و اینک تو!
آری! امروزه در این مکانهای مملو از جمعیت که هزاران زندگی منفرد با هم تلاقی میکنند و در عین حال یکدیگر را نادیده میگیرند، میتوان بقایایی از آن جذابیت مبهمی را حس کرد که زمانی از آن ِ اراضی بایر، کارگاههای ساختمانی، سکوی راهآهن و سالنهای انتظار بود. جذابیت همه مکانهایی که محل برخوردهای تصادفی و ملاقاتاند و در آنها لحظهای گذرا احساس میکنیم که امکان وقوع اتفاق وجود دارد، کافی است بنشینی و منتظر ماجرا باشی...».
به عادت مألوف در مباحث ماهوی «هویت» در شهر و معماری، چنانچه بتوان مکان را بهمثابه «جایگاهی» هویتبخش، رابطهساز و تاریخی تعریف کرد، باید گفت مکان، جا یا قســمتی از یک فضاســت که از طریق عواملی که در آن قرار دارند، صاحب هویت خاصی شده است.
به این ترتیب، مطالعات اجتماعی و انسانشناختی همواره با رویکردی پدیدارشناسانه، موضوع هویت را با مکان و تجربه آن به وسیله انسان پیش بردهاند. این نوع رویکرد را میتوان بهطور مشهودی در آثار علمی گیدنز، فوکـو، بوردیـو، لوفـور، هـاروی،گریگوری، سوجا و دیگران مشاهده کرد. ادوارد رلف در کتاب مکان و بیمکان سه بعد اصلی برای هویت مکانی قائل شده است؛ مشخصات کالبدی، فعالیتها و معنی. او در یک شناخت عمیق از مکان، بر هویت انسانی در مکان یا با مکان تأکید میکند. همچنین معتقد است اگر عوامل و اجزای حاضر در محیط و کیفیت آنها و نیز ارتباط آنها با یکدیگر، مطابق با هنجارهای مورد پذیرش جامعه باشد و این هر دو، در نظام فرهنگی و ارزش جامعه قرار بگیرند، خودبهخود یک نظام هویت در محیط به وجود خواهد آمد که قابل دوام، استمرار و تحول خواهد بود. در غیر این صورت، چه ذهنیتهای افراد با محیط هماهنگ باشد چه نباشد، نمیتوان با اعمال نظر و فشار از خارج، نظمی را که زنده و پویا باشد، به وجود آورد. البته لینچ در رابطه با استمرار و پیوستگی کالبدی مکانهای شهری به این نکته اشاره میکند که مکان هم ثبات دارد و هم برخوردار از تغییرپذیری است و پیشرفت با تغییر و تحول آمیخته است.
با این حال، سالهاست تحلیل هویت فضاهای شهری و حس مکان طبق رابطه انسان با فضا، ایجاد معنی در فضا و تبدیل آن به مکان و باز تأثیرپذیرفتن از آن در یک جریان متقابل است. به نحوی که هویت افراد جامعه قابل درک و هویت مکانها قابل تعریف و تشریح میشود. در چنین رویکردی ثبات هر سه مؤلفه کالبد، فعالیت و معنا، شرط لازم برای حفظ هویت یک مکان به شمار میروند. اما هنگامی که این مبحث با مقوله شهرهای مدرن و پستمدرن، همچنین با گفتمانهایی در حوزه جهانیشدن و عصر تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات و در یک کلام تغییرات و دگرگونیهای عظیم تلاقی میکند، ناچار باید به بازتعریف شهر و فضاهای شهری و پس از آن هویت، همتی مضاعف گذارد.
ناصر فکوهی، انسانشناس شهری، با استناد به نظریات مارک اوژه، انسانشناس فرانسوی، معتقد است در جهانیشدن در معنای جدید آن، یعنی دنیایی که در حال بیرونآمدن از نطفه انقلاب اطلاعاتی دهه ١٩٨٠ است، رابطه انسانها با زمان و مکان به طور کامل دگرگون شده است. این تحول بسیار فراتر از دگرگونیهای مشابهی بود که پس از دو انقلاب کشاورزی و صنعتی اتفاق افتاد، زیرا در آن دو انقلاب ما بیشتر با جابهجایی فضایی و زمانی و کارکردهای منتسب به آنها سروکار داشتیم، در حالی که در انقلاب سوم، نهفقط مفاهیم فضا و زمان تخریب و به صورتی جدید، پویا و غیرقابلتثبیت نه در شکل و نه در محتوا، دائما تولید و بازتولید میشوند، بلکه رابطه میان این دو با یکدیگر نیز دچار دگرگونی عظیمی میشود که از آن دو، نه دو مفهوم قابل درک به تنهایی، بلکه در نهایت مفهومی وارد میسازد: یک فضا – زمان که ذهنیت کنشگر اجتماعی در هر آن با تفسیر خود به آن معنا داده یا از آن معنازدایی میکند. به این ترتیب سازوکارهای مسبب این دگردیسیها در روابط پیچیده بین اقتصاد سرمایهداری، تغییر سبک زندگی، اهمیت افزایش فردیت و در عین حال افزایش سیالیت و شفافیت گردش اطلاعات در جامعه تا آنجا به پیش میرود که تعریف مکان را نیز دچار تغییر میکند. مکان با نامکانهای مارک اوژه در هم میآمیزد. به گونهای که به خود میآییم در حالی که هویت و بازتعریف آن را در نامکانها جستوجو میکنیم. مارک اوژه با درآمدی بر انسانشناسی سوپرمدرنیته در سال ١٩٩٢ میلادی، در کتاب نامکانها این بخش از فضاهای شهر را بیشتر از آنکه «مکانی» برای زایش یک هویت بداند، «نامکانی» برای ازمیانبردن هویتها قلمداد کرد؛ سالنهای ترانزیت فرودگاهها، فروشگاهها، راهآهنها و حتی خود وسایل حملونقل همچون خودرو و هواپیما و قطار و... همگی نمونههایی از این نامکانها هستند. نقاطی که «گذار» در آنها، در مفهوم عدم هویت (یا شاید هویتی جدید و همواره مبهم) درک میشود. جهانی که انسانها در کلینیک به دنیا میآیند و در بیمارستان از دنیا میروند، جایی که نقاط گذار و اشتغال موقت به صورتی لوکسگرایانه یا غیرانسانی افزایش مییابند. او معتقد است زنجیره هتلها و کلوبهای تعطیلات، اردوگاههای پناهندگان، حومههای حاشیهنشینان در معرض تخریب یا زوال و رو به فساد و... جهانی است که برای فردیت تنها، گذرا، موقتبودن و ناپایداری ساخته شدهاند.
با اینحال از آخرین دهه قرن بیستم تا امروز به نظر میرسد درآمیختگی این بهاصطلاح نامکانها در مکانهای متعارف شهر، دست ما را برای هر نوع جستوجو، اکتشاف و بازتعریف هویت شهرهای امروز باز گذاشته است.
همچنان در کنکاش ویژگیهای این ساختار عملکردی تأثیرگذار بر فرم و مضمون فضا، به غلبه سرمایهداری و فرهنگ بر سبک زندگی و الگوی مصرفی جهانشمولی دست مییابیم که حاصل آن پیدایش فضاهای جدید اجتماعی فرهنگی نظیر کافهها، فروشگاههای کتاب و محصولات فرهنگی با امکانات چندرسانهای، بوتیکها و مراکز بزرگ خرید است. به نظر میرسد مفهوم محله و مرکز محله در بافتهای سنتی شهرها، امروزه جای خود را به این نوع از فضاهایی داده است که به گفته رم کولهاس، ظاهرا به عنوان نسل جدیدی از معماری شهری و به عنوان تجربههای ناب شهرنشینی مدرن، نهتنها به محیط زیست شهری، بلکه به دامنه تأثیر کاربریهایی نظیر موزهها، مراکز ایستگاهی، مراکز آموزشی و حتی فرودگاهها تجاوز میکنند.
به عبارتی مراکز عظیم خرید، امروزه فضاهای تجاری صرف نبوده، بلکه در حال تبدیلشدن به یک پدیده فراگیر «مال» و «مگامال» هستند که خود ماکتهای کوچکتری از زندگی شهری با همه خردهفضاهای مورد نیاز مانند میدان، رستوران، کافیشاپ و... هستند.
به بیان دیگر امروزه شاهد تظاهر فضاهای عمومی در فضاهای اقتصادمحوری هستیم که چهبسا بهوسیله دولتها و مدیریت شهری، بنا شده یا تحت نظارت و کنترل هستند و مفاهیم اقتصاد شهری و اقتصاد مکان را با رویکردهای جدید در مداخله در شکل شهر توسعه میدهند.
این رویدادها در عصری اتفاق میافتد که هویت افراد نه در شجرهنامههای خانوادگی و ارزشهای میراثی مربوط به عرفها و سنتهای خانواده، بلکه در نوعی فردگرایی روزافزون (همراه با گسترش شبکههای اجتماعی مجازی) و از همه مهمتر در جایگاه مصرفکنندگی او در سطح جهانی و نه حتی در مقیاس ملی یا محلی ارزیابی میشود. به این ترتیب انتظارات او از فضا و نحوه استفادهاش از محیطهای شهری بیتردید دستخوش تحولات شگرف و متفاوتی با نسلهای پیشین خود خواهد بود.
در رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» متعلق به دهه ١٣٨٠، نوشته سینا دادخواه، این نامکانها و زندگی در آنها عملا معرف هویت آدمهایی است که قصد دارند تعریف خود را از اینهمانی با شهر تثبیت کنند؛ نسلی که دست از مهاجرت یا جابهجایی برداشته و نمادها و نشانههای مکانها را برای روایت داستان زندگی خود انتخاب و ثبت میکند منتها این مکانها، با شگفتی بسیار، همان نامکانهای اوژه هستند:
«طول و عرض پاساژهای تهران قسمتی نامرئی از ابعاد ما شده بود... همه پاساژهای تهران را متربهمتر با هم رفته بودیم.... زارا فقط زارای پاساژ آرین. بچه نشو، شلوار رانگلر حتی توی تیراژه هم فیک است، تامی زعفرانیه حرف ندارد، بنتون ونک پاییزه آورده، بوسینی عباسآباد سِیل زده... وقتی میرفتیم توی نمایندگیها، انگار وارد شهری نامرئی میشدم، دکوراسیون، نور، رنگ، پوب لباسیهای استیل... هر پاساژ اقیانوسی است و خیابانهای شهر رودخانههایی بزرگاند که آخرش به پاساژها میرسند».
علاوه بر رمانها، به دنبال ارتباط ناگسستنی شهر با سینما، میتوان رسمیت وجود نامکانها را به عنوان فضاهای شکلگیری هویت معرف شهر در سینما نیز جستوجو کرد. جذابیتهای بصری و لوکیشنهای خاص در پایانههای قطار، ایستگاههای مترو و مراکز خرید، همچنین حوادث و اتفاقات قابل تحقق در این مکانها همواره دستمایه سینماگران بوده و از این پس نیز خواهد بود.
برای مثال فقط بیش از ١٥٠ فیلم سینمایی بلند با موضوعات و داستانهایی در متروها ساخته شدهاند. مطالعات دوسویه شهر و سینما در بازیابی و بازتعریف این نامکانها به عنوان مکانهای مولد هویت شهرهای امروز، میتواند دغدغه محققان و پژوهشگرانی باشد که در حوزههای بینرشتهای شهر مشغول فعالیت هستند.
این پیشنهاد درست برخلاف جهت حرکت معماران، شهرسازان و متخصصان مرتبط با مسائل شهری است که تعاریف مختلفی از هویت شهر ارائه دادهاند. به این معنا که آنان ابتدا مبادرت به تعریف هویت و مصادیق آن کرده و بعد سعی کردهاند طبق تعاریف بهدستآمده هویت را در شهر جستوجو کنند و در صورت فقدان آن دست به ارزشیابی بزنند. چنانچه بر خلاف این رویههای معمول و متداول «هویت» را ابتدا جستوجو کرده و سپس سعی در ارائه تعریف برای آن داشت، راهی باقی نمیماند جز توجه بر وجه امروزین «هویت شهر».
به این ترتیب، هویت شهرهای امروزین زیر گسترش جهانیشدن مدفون نیست تا برای بازنمایی آن، دست به نوعی غبارروبی و پردهبرداری زده شود. هویت شهرهای امروزی در جذابیت همه مکانهایی نهفته است که محل برخوردهای تصادفی و ملاقاتاند و در آنها لحظهای گذرا احساس میکنیم که امکان وقوع اتفاق وجود دارد، کافی است بنشینی و منتظر ماجرا باشی... .
روزنامه شرق
نظر شما